نقطه سر خط ...

نقطه سر خط ...

همه چیز از سرخط تا ته خط ...
نقطه سر خط ...

نقطه سر خط ...

همه چیز از سرخط تا ته خط ...

سلام ( ثابت )



می خواهم طاقت بیارم و همه چیز را در یک سطر تمام کنم ...

حرف هایی که گفتنشان ممکن است سال های سال به طول بیانجامد ...



پذیرای تمام دوستان غریب و آشنا هستم ...


ارادتمند ....



دلتنگی



دلتنگی یعنی


سرکوب فوران انفجارگونه ی یک آتشفشان ،


پشت دو پلک ....



این منم



به شانه های سست باد ، منم که تکیه داده ام

به این دو چشم بی گناه عذاب گریه داده ام

منم که از کوه خودم همیشه کاه ساخته ام

برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم ....

یک جنون



تشنه ی نوشتن ام ، اما سیراب شدن در کار نیست ...

مثل زنی که حشر اش بالازده است ، اما هیچ مردی نتوانسته ارضایش کند ...



فاصله



حس می کنم مدتی باید فاصله بگیریم ...


وگرنه هردو می سوزیم ...


هم شمع ، هم پروانه ....

مزه تلخ بهار



نمیدانم چرا ؟


اما هرگز از آمدن بهار لذتی نبردم ....

حتی امسال هم ....



حق


خنده های تو سهم من از زندگی است ...

آمده ام حقم را بگیرم ...



یک عطر قدیمی



بوی آمدنت را دوست دارم ،

مثل گذشته آرام ، مهربان و با قوت قلب می آیی ...

بوی همان کسی که هرگز نداشتمش ...



تناقض


گاهی می شود میان این همه تناقض ،

چشم هارا بست ، یک نفس عمیق کشید ، و پشت پا زد به همه چیز !

گاهی باید همه چیز ، حتی خویشتن خویش را فراموش کرد ...


انگیزه


حرفی نیست ...

وقتی انگیزه ای نیست ....

تکرار قشنگی ست سکوت ...

ابهام



می خواهم مبهم باشم ...

مثل سکوتی که پر از فریاد است ..........


استفراغ



پشت این لبخند ، سه و نیم لیتر استفراغ را دارم تاب می آورم ،

که حاصل هضم واژه های سخیفی ست که نثارم کردی .

مهمان ناخوانده



هفت روز دیگر مهمان ناخوانده ام از راه می رسد . او که تمام آرزوهای کودکی تا جوانی ام را برباد داد .

کودکی که امیدوارم مرامش چون پدرش نباشد ...



سطری از سرگذشت یکی از دوستانم ...

یادت بخیر !


یادت بخیر !


تو سهم من نبودی ، اما دوست خوبی بودی ، هرکجا و هرلحظه خاطره ام در ذهنت بود با اینکه ؛

تو سهم من نبودی ...